نه آسمان لبخند می زند
نه خاطره ها
فقط ذره ذره می بارند
تمام لحظه هایی که عاشق نیستند
دلم به عصرهای چهارشنبه خوش بود
و به فنجان های قهوه
و به سرنوشت من
که ته فنجان های خالی
رقم می خورد
دلم به آمدنت خوش بود
به لبخندهایت
به رویای آمدنت
دلم خوش بود به آمدن و ماندن و نرفتنت
دلم به زندگی خوش بود
به لحظه های شادمانه ام با تو
به قدم زدنهای مکرر و ناتمام
به جاده ها که نفس می کشید زیر پاهای ما
....
دلم این روزها
یک دلخوشی ساده می خواهد
برای عصرهای چهارشنبه ای که
غریبانه می گذرد