.
دعوتید به میهمانی شعرهای من
لحظه هایی که عاشق نیستند
مجموعه ی جدید شعر من را از نشر مایا بخواهید
قرار ما نمایشگاه کتاب 96
موهایم را بلند کرده ام
تمام واژه هایم را شعر کرده ام
لبخندهایم را کنار گذاشته ام
بوسه هایم را پس انداز کرده ام
می دانی؟
انتظار اصلا حس قشنگی نیست
دلخوشی این روزهای من
شعرهای توست
وقتی عاشقانه می نویسی
باید باور کنم
در این روزهای بی کسی
در این روزهای سردو تاریک
هنوز عشق هست
هنوز می توان به واژه ها دل بست
می توان لبخند زد
می توان مهربان بود
من به معجزه ی دستانت
ایمان دارم
دلم دیوانگی می خواهد
بنشینم کنارت ،موهایت را شانه کنم
یا سیگاری برایت روشن کنم
پک اول را من بزنم
داغ که شد بگذارمش روی لبهایت
بعد تو دود سیگارت را بفرستی توی صورتم
غرق شوم در دود سیگارت
مست شوم با نفس های تو
دلم دیوانگی می خواهد
تو دستانم را بگیری
روی لبه های پیاده رو راه بروم
مواظبم باشی که نیفتم
اما می دانی؟
من دیوانه تر از آنی هستم که فکر می کنی
حتما می افتم
و تو مجبور می شوی
مرا در آغوش بگیری
دلم دیوانگی می خواهد
برویم دوچرخه سواری
آخر من هنوز دوچرخه سواری بلد نیستم
تو یادم بدهی
من بیفتم پایم زخم بشود
جای زخمم را فوت کنی
وای اگر که ببوسی اش
بعد چسب زخم بزنی
شیرین ترین زخم زندگی ام می شود
دلم دیوانگی می خواهد
لبخند بزنی
لبخند بزنی
لبخند بزنی
فقط لبخند بزن
من دیوانه ی تو می شوم...