یخ کرده ام
و این واژه ها هر روز
نام تو را ردیف می کنند
رویا می بافم
و این رویاها
دلتنگی هایم را
درمان نمی کنند
آسمانم ابری است
و گلدانهای لب پنجره
تشنه ی باران
هنوز
و من، خسته تر از هر ستاره ای
طلوع خورشید را به انتظار نشسته ام
پنج شنبه ها را به انتظار نمی نشینم
که از پس هر پنج شنبه ای
جمعه ی غم انگیزی
تنهایی های مرا
به انتظار نشسته است
کاش باران می بارید