کوچه های دلم

اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل .....مولانا

کوچه های دلم

اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل .....مولانا

یک قهوه ی تلخ به یاد تو




دلم می خواست یک بار، فقط یک بار دیگر رو به روی هم می نشستیم

 

پشت همان میز با همان فنجان قهوه ی تلخی که من همیشه می نوشیدم

 

قهوه ام را سر می کشیدم ، تو حرف می زدی

 

و من خیره ، خیره به لب هایت نگاه می کردم 

 

در چشمانت غرق می شدم و وجودم لبریز از قهوه ی تلخی می شد که طعم زندگی می داد

 

دلم می خواست یک بار دیگر در کنار هم قدم می زدیم 

 

هوا آفتابی می شد شاید هم باران می بارید

 

می رفتیم زیر چتر ، اصلا بی خیال چتر ، می رفتیم زیر باران

 

خیس می شدیم ، خیس از عطرو بوی زندگی

 

کاش می شد یک بار دیگر تو را نفس می کشیدم

 

اصلا مگر می شود بی تو نفس کشید؟

 

این هوا هوای بی تویی است، هوای تنهایی، هوای مسموم از زهر بی کسی

 

من اینجا نشسته ام پشت میز خیالم

 

لحظه های با تو بودن را مرور می کنم و هر لحظه اش را می نویسم

 

این روزها تلخ می گذرد

 

اما کاش تو قهوه ات را شیرین بنوشی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.