کوچه های دلم

اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل .....مولانا

کوچه های دلم

اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل .....مولانا

عطر بهار نارنج

 




من عادت کرده ام به تنهایی هایم

 

به اینکه بنشینم میان جمع ، فرو بروم در خیال خودم ، برای خودم شعر بگویم

 

عاشقانه بنویسم و بنویسم و بنویسم ( همینجور الکی) و این عاشقانه ها تمام نشود

 

اصلا چه چیزی قشنگتر از عشق برای نوشتن ( حتی اگر خیال باشد و رویا )

 

گفتم رویا؟ نه بهتر است بگویم دروغ ، یک دروغ قشنگ و بزرگ ، به بزرگی و پهناوری سرزمین قلبت

 

هر چه قلبت وسیع تر باشد عشق های خیالی ات هم بزرگتر می شود و عمیق تر

 

باید باور کنی تنهایی ات را

 

باید یاد بگیری میان جمع بنشینی لبخندی بزنی به پهنای صورتت

 

اشک هایت را پنهان کنی و بغض هایت را فرو بدهی

 

وبی صدا، با کوله باری از تنهایی

 

که مدام بر شانه هایت سنگینی می کند برای کسی بنویسی که هیچ وقت نبود 

 

می دانی؟ اصلا بودنت هم دردی را دوا نمی کند

 

من به تنهایی هایم عادت کرده ام

 

در میان ازدحام و همهمه ی این شهر شلوغ با خیال بودن یا نبودنت زندگی کردن هم

 

گوشه ای از تنهایی هایم را پر نمی کند

 

هر روز مسیر همیشگی را قدم می زنم مسیری که قلبم را تکه تکه در آن جا گذاشتم

 

لبریز می شوم از خیال تو

 

مدام خوابت را می بینم

 

خواب می بینم می آیی ، دستم را می گیری و مرا دعوت می کنی به نوشیدن یک فنجان قهوه

 

تلخ می شوم ، در درونم باران می بارد

 

رویاهایم خیس می شود

 

کاش کمی عطر بهار نارنج در دلم می پیچید...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.