وقتی که زندگی من،
هیچ چیز نبود،
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری،
دریافتم،
باید، باید، باید،
دیوانه وار دوست بدارم،
کسی را که مثل هیچ کس نیست.
"فروغ فرخزاد"
***
پشت این نوشته ها هیچ کس نیست
***
کپی کردن با ذکر منبع بلامانع است
ادامه...
چند سال هر روز حداقل یک بار می دیدمش. یا موقع رفتن به دانشگاه و یا موقع برگشتن. بیشتر برگشتن بود. فقط هم چهار شنبه ها نبود که قرارش هر روز شده بود. هرگز با او حرف نزدم. فقط لبخندی رد و بدل می کردیم. فکر می کنم دیگر نباشد.
من بیشتر از این که به او فکر کنم به طرف مقابلش فکر می کنم. این که واقعن چه اتفاقی افتاد. او چه شد؟ ممکن است قبل از قرار مرده باشد؟
از اینجور موارد زیاد هستن یه نفر بود من هر روز می دیدمش هر روز طرفای ظهر تا اینکه یه مدت غیبش زد یعد یه روز عکسشو دیدم رو دیوار شهید شده بود
چند سال هر روز حداقل یک بار می دیدمش. یا موقع رفتن به دانشگاه و یا موقع برگشتن. بیشتر برگشتن بود. فقط هم چهار شنبه ها نبود که قرارش هر روز شده بود. هرگز با او حرف نزدم. فقط لبخندی رد و بدل می کردیم. فکر می کنم دیگر نباشد.
من بیشتر از این که به او فکر کنم به طرف مقابلش فکر می کنم. این که واقعن چه اتفاقی افتاد. او چه شد؟ ممکن است قبل از قرار مرده باشد؟
از اینجور موارد زیاد هستن یه نفر بود من هر روز می دیدمش هر روز طرفای ظهر تا اینکه یه مدت غیبش زد یعد یه روز عکسشو دیدم رو دیوار شهید شده بود