کوچه های دلم

اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل .....مولانا

کوچه های دلم

اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل .....مولانا

هزارو یک شب



گاهی اوقات اصلا دلم نمی خواهد فکر کنم ، اصلا دلم نمی خواهد حرف بزنم


فقط دلم می خواهد بنشینم زل بزنم به یک جای دوست داشتنی یا به یک آدم دوست داشتنی


فقط بنشینم روبه رویش زل بزنم و هی نگاهش کنم


نگاهش کنم و هیچ نگویم و لذت ببرم از این همه نگاه که سیری سرشان نمی شود


بعد پنجره را باز کنم به سوی زندگی و بوی خوش زندگی بوزد میان موهایم


چشمهایم را ببندم و خنکی آن را بر روی صورتم احساس کنم


 پنجره را ببندم بر روی هر چه نیستی  و بمانم میان حس و حال خودم


و برای دل خودم عاشقی کنم و در دلم قند آب شود


بعضی وقتها ،بعضی چیزها ،بعضی احساسها ،از جنس نگفتنن


می خواهی بگویی اما انگار گفتنی نیست


باید فقط نگاه کنی،ساکت باشی و شاید بشود با لبخندی نیم نگاهی ...


نمی دانم ،فقط می دانم یک دنیا حرف دارم برای گفتن که نه گفتنی است نه شنیدنی


برای گفتن و شنیدنش یک مجنون می خواهد و یک لیلی ،


آن گاه قصه هزارو یک شب دیگری را می شود نوشت



نظرات 1 + ارسال نظر
شکیبا سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 11:33 http://sahelearam94.blogfa.com

سلام
از اینکه اتفاقی این وب رو پیدا کردم خوشحال شدم
لذت بردم از خوندن مطالبتون
مین پست مخصوصآخیلی قسمتاش حرف دلم بود
امیدوارم همیشه پنجره ها رو روی نیستی ببندید
باز هم سر میزنم

سلام
خوشحالم که خوشتون اومده
آدرس وبلاگتون یافت نشد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.