کوچه های دلم

اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل .....مولانا

کوچه های دلم

اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل .....مولانا

زاینده رود



باید نفس بکشم؟


باید بنشینم پشت پنجره منتظر آمدنت بمانم؟


آنقدر بنشینم تا باورم شود که نیستی ،که نخواهی آمد


دیروز رفتم کنار زاینده رود، خشک خشک بود،بدون قطره ای آب


نشستم کنارش، زل زدم به انتهای بیابانی که نامش را زاینده رود گذاشته اند


نشستم کنار بیابان بی انتهایی که روزی بوی عشق می داد


می دانی اصلا قلبم درد نگرفت ،انگار بی حس شده ام، کرخت و سرد


تو نیستی و چیزی در من هر روز می میرد و من هیچ دردی را احساس نمی کنم


انگار یادم رفته است نفس بکشم


در خیالم صدایت می زنم


چشمهایم را باز می کنم و ناباورانه به بستر رود نگاه می کنم


و به جای خالی تو...



نظرات 1 + ارسال نظر
خاتون یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 11:59 http://bakhtekhabaloodeman.blogsky.com

سلام.چه متن صمیمانه ای...
باورم نمیشه زاینده رود خشک خشک شده؟

سلام برشما
باور کنید این عکس رو پنج شنبه ای که گذشت گرفتم در حال حاضر در سال دوبار آب سد رو باز می کنند تا زمین های کشاورزی آبیاری بشه بقیه ی ایام سال این شکلیه و میتونید قدم زنان عرضش رو طی کنید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.