کوچه های دلم

اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل .....مولانا

کوچه های دلم

اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل .....مولانا

عطر بوسه هایت



عطر بوسه هایت در فضای اتاق پیچیده بود


پنجره ها را باز کردم تا بویت در فضا پراکنده شود


ترسیدم عطر بوسه هایت به مشام نامحرمان خوشایند باشد


چشم هایم را می بندم


گرمای لبانت در جانم می پیچد


طعم بوسه هایت به من زندگی دوباره می دهد...


بیدار می شوم ...


چقدر بی تو نفس کشیدن سخت است ...



مردن به وقت بابونه ها



دلم یک جاده می خواهد

 


بروم ، بروم و تمام نشود

 

خانه بوی پیری می دهد و من این حس را دوست ندارم

 

قدر تمام لحظه هایم را می دانم

 

قدر لحظه های بهار را ،تابستان را ، پاییز و زمستان را

 

چه کسی می داند چند بهار دیگر نفس خواهم کشید

 

من مردن به وقت بابونه ها را دوست دارم



وسعت تنهایی



دلم به وسعت تنهایی هایم تنگ است


کمی کنار دلم بنشین


لحظه هایم تو را کم دارد ...

صبوری دستانت



دستانم


صبوری دستانت را باور ندارد


کمی به خوابم بیا


برایم اندکی شعر بخوان


شاید مست شوم 


از عاشقانه هایت

بوسه با طعم بابونه



مدادی بر می دارم


خط می کشم بر خیالم


جای خالی تو را با خودکاری قرمز


یک علامت ضربدر می گذارم


و کنارش یک بابونه می کشم


با عطر بوسه هایت

من که چیزی نمی خواستم



دلم


یک آغوش بی دغدغه می خواست


فقط همین



بغض


بغضم سرباز نمی کند


خیال باریدن ندارد


باران

دلتنگی



دل من هر شب خواب تورا می بیند


اسمش را هر چه می خواهی بگذار


دلتنگی که شاخ و دم ندارد،دارد؟


من زنم



این منم


زنی تنها


که تنهایی هایش را


واژه واژه می نویسد

زندگی خیابان درازی است



فروغ راست می گفت:


زندگی شاید یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد


من همان زنم


که به انتها رسیده ام