رویای داشتنت

دوست داشتنت را با واژه ها شعر می کنم

عاشقانه هایم را با بوسه ای به لب هایت پیوند می زنم

و در خیالم پروازت می دهم تا مرز عشق

می بینی؟

رویاهای من تو را کم دارد

عطر خوش آزادی

روسری بر باد می دهم

باد میان موهایم می پیچد

نفس می کشم

عطر خوش آزادی

مستم می کند

بهار بودو دامن من

تو می آیی

بهار در دامن من

گل می دهد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بی نهایت عشق

چشم های تو

دستهای من

و عشق ...

جهان چیزی کم ندارد .

وقتی بیایی

بهار فصل آمدن است

و زمستان فصل رفتن

من اما

رفتن به فصل بابونه ها را دوست تر می دارم.

                 ***

تو می آیی

بهار می آید

وبابونه ها

در زمستان گل می دهند .

             ***

چشم هایم را می بندم

رویای داشتنت

هرشب

در پشت چشمانم

متولد می شود .

ساقی

ساقی

کمی شراب شعرم بده

تا جرعه جرعه بنوشم

و مست شوم

از شاعرانه ات

قاصدک

به قاصدکها بگو

کم آورده ام

این دل دیگر

زبان من را نمی فهمد

تقدیر نانوشته

تقدیر نانوشته ی مرا

این گونه رقم زدند

ما هیچ وقت

به هم نمی رسیم

تنهایی با طعم بوسه

بیا کمی تنهاییهایمان را قسمت کنیم

من می بوسمت

تو هم مرا ببوس

می بینی؟

دیگر تنها نیستیم

به همین سادگی