جاده که صدایت بزند تن می دهی به سفرو دل می زنی به جاده
می روی، آن قدر می روی تا غصه هایت بر باد بروند
و بغضت سر باز کند
می روی تا بودنش را از یاد ببری
آن قدر می روی تا خاطره هایت فراموشش کنند
بغض هایت سر باز کنند
وتو بمانی با آهی از سر حسرت
وقتی
جاده صدایت می زند...
پ.ن: سیاهکل - دیلمان
دوست داشتنت را با واژه ها شعر می کنم
عاشقانه هایم را با بوسه ای به لب هایت پیوند می زنم
و در خیالم پروازت می دهم تا مرز عشق
می بینی؟
رویاهای من تو را کم دارد