کوچه های دلم

اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل .....مولانا

کوچه های دلم

اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل .....مولانا

جاودانه



تو را به شعر می سپارم


به باد


و هر تار سپید مویم


یادت را جاودانه می کند



شعر درد است



اصلا مرا چه به شعر؟

 

وقتی تک تک واژه هایم درد می کند



پ.ن:


شاعر که درد ندارد


می نویسد، می نویسد


 و واژه ها بر دردهایش لبخند می زنند


روزی که شاعری ننویسد


جز درد هیچ نمی ماند


لبخندت چه مهربان بود


می نویسم


می نویسم


و تو در هر واژه ای


لبخند می زنی


رویاهایم


چه طعم خوبی دارد

از آخر ، عشق



با من از عشق سخن بگو


وقتی


رو به پایانم

دلتنگی


دلتنگی


زمان سرش نمی شود


می آید


نابودت می کند


می رود

هنوز هم زمین گرد است



راست گفته اند


زمین به طرز احمقانه ای گرد است


اما نمی دانم چرا


من هر چه می دوم به تو نمی رسم

کوچه نام دیگر تو بود



کوچه


یک فنجان قهوه ی تلخ


و یک صندلی خالی...


بی تو


من


شاعر می شوم

زن قرمز پوش


یک چهارشنبه ی دیگر آمد


تو هنوز نیامدی


پیراهن قرمزم را می پوشم


قرارمان میدان فردوسی

باران شعر



نگاهم می کنی


شعر در من


می بارد

واژه وازه


در واژه های من زندگی می کنی


اما


سکوتت


چه طعم تلخی دارد