کوچه های دلم

اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل .....مولانا

کوچه های دلم

اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل .....مولانا

شب یلدایی



تو از جنس پاییزی


من از جنس زمستان


در شب یلدا به هم می رسیم



بر باد می روم



نگاهم می کنی


بر باد می روم


صدای باد را می شنوی؟


صدای عاشقانه ی من است




این شبها که نیستی



می شود همیشه باشی ؟


می شود بمانی ؟


می شود به چشمهایم نگاه کنی تا قند در دلم آب شود؟


می شود امسال تو برایم فال بگیری؟


می شود؟ می شود؟

ما همه بازیگریم



تقصیر هیچ کداممان نبود


تو یک فیلم مستند بودی


من یک فیلم عاشقانه


کارگردان بازیگرانش را اشتباه انتخاب کرده بود

معجزه



به معجزه می ماند


دستت


وقتی رهایم نمی کنی

چه دوری ، چه نزدیک



تو در کجا رسم عاشقی آموختی؟


در کدام سرزمین؟


که من هرچه می دوم به تو نمی رسم

این روزهای آخر پاییز



خیالت را با پاییز گره می زنم


یادت چون برگهای پاییزی هزار رنگ می شود


فروریختنش را به تماشا می نشینم

صبوری می کند دلم



چه صبوری می کند دلم


وقتی فاصله بیداد می کند


و انتظار سایه می اندازد


بر امید آمدنت


خیال من



بادبادکهای خیالم


در جستجوی تو


در آسمان شعر پر می کشند


باد سختی می وزد



تا آمدنت



واژه ها را ردیف می کنم


تا آمدنت


شاعری متولد می شود